خسته ام،دلگیر،شاید از خودم، شاید از خدا، آلوده ام، به زندگی، به خواب.
سرد است، گویی شوفاژها هم،
آنها نیز خسته اند،شاید آنها هم آلوده به خواب،
شب از نیمه گذشته، صدای موسیقی در خانه پیچیده، به گمانم گلپاست،موسیقی مورد علافه پدر،
در اتاقش خلوت کرده،
صدای جلو و عقب رفتن صندلیش با ریتم موسیقی همامنگ است،
به چه فکر می کند؟ شاید دیروز، امروز، حتی فردا
به جوانیش، کارهایی که کرده و اکنون نمی تواند،
به حال، کارهایی که اکنون می تواند و فردا نه،
به فردا، زمانی که نه دیروزی هست و نه حال ، حتی فردا،...........
فعلا وقت ندارم بقیه متن رو تایپ کنم......